یوقتایی یه چیزایی رو باید فراموش کرد
به مانیتور زل زد چراغارم خاموش کرد
با یه موزیک قدیمی از حفظ خوند
تا صبح الکی توی نت موند
بعد با خودت یواشکی خاطره بازی کنی
به شعرای باکره دست درازی کنی
چند قطره اشک از رو گونه سر بخوره روی لبات
یه بغضه نشکسته بشکنه توی هوات
به خوابیو تا صبح به سقف زل بزنی
به سنگ قبره آرزوت گل بزنی
حالا فقط احساسه یه آدم مرده رو داری که
مزارت یه اطاقه خلوت تاریکه
انگاری این دنیا دیگه جای تو نیست
جاده ی آرزوهات میرسن به تابلوی ایست
باید همین روزا خودتو بسپری به دستای باد
روزنامه ها تیتر بزنند
اونی که نرفته بود جونشو از دست داد
(Danesh)
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |